بایگانیِ دستهٔ ‘عمومی’

قلب یک داستان پاره پاره

منتشرشده: 28 آگوست 2010 در عمومی

اصلن بگذار آدم بده ی داستان باشم. مرا بگذار آن گوشه ی سوم مثلث. آن که همیشه یا شکست می خورد یا ریگی به کفش دارد. دستکم بگذار از پشت آدم های داستانت رد شوم. یک جمله در تمام داستان بگویم، از سرم هم زیاد است. تو که می دانی، به نگفتن عادت دارم. قول می دهم حتا نگاهم را مثل همیشه بدزدم. اگر باز هم زیاد است، بیندازم آن دورها. همین بس است اگر تنها بگویی یکی آن دور دورها ایستاده است. یا حتا ایستاده بود و حالا دیگر نیست. بگذار ثبت شوم. بگذار ریشه کنم. حتا اگر در خاک سرد غربت باشد. حتا در سنگلاخ. مرا در داستان عاشقانه ات جا بده. در نقش هر که باشد. در نقش هر چه حتا. دیرسالی است ناگفته مانده ام، ناشنیده، نادیده… مرا در داستان عاشقانه ات جایی بده.