بایگانیِ جون, 2014

inception

نویسنده: ریچ نایت

ترجمه: مسعود حقیقت ثابت

وقتی اولین بار کریستوفر نولان اعلام کرد که قصد دارد فیلمی بسازد که در درون ساختار ذهن انسان می گذرد، واقعن نگران شدم. به این خاطر که سه سال گذشته را مشغول تالیف کتابی بوده ام در همین مورد. با خودم فکر کردم که نولان با این کارش توجهات را از سمت من منحرف خواهد کرد.

خب البته «سرآغاز» هفته ی پیش اکران شد و فاصله ی زیادی با موضوع کتاب من داشت. در جریان تالیف کتابم، مطالعات زیادی پیرامون آرای روانشناس سوییسی، کارل گوستاو یونگ داشته ام. یونگ بیشتر به خاطر مطالعاتش در زمینه ی تحلیل خواب و رویا شهرت دارد و ناخودآگاه جمعی و کهن الگوها، دو مورد از مطالعات برجسته و مهم وی بوده اند. من ادعا نمی کنم که در زمینه ی تئوری های یونگ مثل مفاهیم «خود» و ناخودآگاه جمعی تخصصی دارم، ولی به صورت خلاصه و ساده، کهن الگوهای یونگ، ناب ترین و درونی ترین مشخصه هایی است که در اعماق ناخودآگاه جمعی تک تک انسان ها نهفته است. ناخودآگاه جمعی، اساسن عمیق ترین قلمرو موجود در روان بشری است.

هنگام تماشای «سرآغاز» می توانم با اطمینان بگویم که در تمام کاراکترهای فیلم، که به نحوی با کاراکتر اصلی، یعنی دی کاپریو در نقش «دام کاب» در ارتباط هستند، جلوه هایی از کهن الگوهای یونگی را می توان دید. می توان این طور استنباط کرد که کل فیلم، رویایی است که داب برای خود طراحی کرده است، و سایر کاراکترهای فیلم نیز بازتاب هایی از عناصر ناخودآگاه ذهن وی هستند که با همکاریِ هم در حال انجام ماموریتی پیچیده اند که هدف آن، تخلیه ی روانی کاب است. وقتی که ماموریت به اتمام می رسد، کاب توان این را می یابد تا با ترس هایش روبرو شود و بالاخره می تواند صورت فرزندانش را ببیند. کاب پس از مرگ همسرش، دچار عذاب وجدانی است که به کمک کهن الگوهای حاضر در رویا، موفق می شود تا آن را برطرف سازد. حال می خواهیم به روش تحلیلگران خواب و رویا، شخصیت های «سرآغاز» را یک به یک آنالیز کنیم.

marion-cotillard-inception

مَل (همسر درگذشته ی کاب)؛ در نقش کهن الگوی «سایه»:

یکی از مهم ترین کهن الگوهای یونگ، سایه است. کهن الگوی سایه، بخش تاریک وجود انسان است که در قالب یک موجودیت مستقل تجسم می یابد. تجسم این کهن الگو می تواند به شکل های مختلفی از جمله انسان یا حیوان باشد. حیواناتی که به دلیل حادثه ای در کودکی در ذهن انسان تا آخر عمر حک می شوند. کهن الگوی سایه به این شکل عمل می کند: آن ها ارتباط چندانی با تصویری که در آن متجسم شده اند ندارند، بلکه وجه با اهمیت آن ها، بیشتر، احساساتی است که بروز می دهند. یعنی انگار که یک مجموعه از احساسات در قالب یک جسم و موجودیت مستقل درآمده باشد. کهن الگوی سایه، بازتاب دهنده ی پلیدترین و شیطانی ترین جنبه ی روحی و شخصیتی ماست. به عبارت دیگر، این کهن الگو، نماینده ی شر در بطن شخصیت و ذهن آدمی است. این نقش همان است که «مل» در رویای دام بر عهده دارد. جالب است بدانیم که «مَل» در زبان لاتین به معنای شیطان است.

حالا بیایید موضوع را عمیق تر بشکافیم. همان طور که می دانیم، مل قبلن مرده است. مل خودش را کشت، چرا که تصور می کرد «لیمبو» جهان واقعی است و باید برای بیدار شدن در آن، در این دنیایی که در آن هستند، بمیرند. همان طور که در فیلم نیز می بینیم، دام کسی است که برای نخستین بار بذر این اندیشه را در ذهن مل کاشته است و به نحوی باعث مرگ وی شده است. بنابراین، مل نماینده ی جنبه ی شیطانی شخصیت دام است. از سویی، مل در همه جا مانند یک سایه، دام را تعقیب می کند و همواره با وی است. حضور «سایه» می تواند به نتایج فاجعه باری منجر شود، که گاه در قالب یک قطار باربری در وسط خیابان های شهر است و گاه صورت یک تک تیرانداز را در کوهستان های برفی می پذیرد. دام می داند که تا وقتی «مل» در ناخودآگاهش حضوری چنین قدرتمندانه دارد، جایی برای ایفای نقش سایر کهن الگوها باقی نمی ماند و کارکرد آن ها را به شدت تحت تاثیر حضور خود قرار می دهد. حضور «سایه» تهدیدی است که باید مرتفع شود.

Inception-trailer-arthur-the-point-man-14364571-848-352

آرتور؛ در نقش کهن الگوی «قهرمان»:

با وجود این که دام کاب ستاره ی فیلم است، اما نمی توان او را قهرمان داستان به حساب آورد. کاب بیشتر به شخصیت شکست خورده ای می ماند که دچار سرخوردگی شدید روانی است. سرخوردگی ای که ناشی از سیطره ی قدرتمند کهن الگوی «سایه» در ناخودآگاهش است. ولی آرتور، عناصر شخصیتی بارزی دارد که وی را لایق موقعیت قهرمان داستان می سازد. وی مدام در حال نزاع با ضدقهرمان های داستان است تا موقعیت مناسبی را برای دوستانش فراهم سازد تا مدام به مرحله ای عمیق تر از رویا ورود کنند. و همه این ها در حالی است که وی آگاه است که به دلیل استفاده از مقدار بالای داروی خواب آور، در صورت مرگ در رویا، به «لیمبو» خواهد رفت.

آرتور، همان شخصیتی است که کاب همواره آرزو داشته است که باشد، ولی نمی تواند. چرا که ناخودآگاهش در حال نبرد با اشباحی است که رهایش نمی سازند. آرتور آریادنی را می بوسد، نخستین کسی است که در ماشین در حال غرق شدن بیدار می شود و دوستانش را نجات می دهد، و هیچگاه در مبارزه با ضدقهرمان ها شکست نمی خورد و همواره آنان را از دوستانش دور نگاه می دارد. ولی دام مدام شکست می خورد. به ویژه زمانی که به «سایه» (مل) اجازه می دهد تا فیشرِ پسر را از پشت هدف گلوله قرار دهد و کل ماموریت را با خطر شکست مواجه سازد. پس اگر بخواهیم با همان دیدگاه کهن الگویی به داستان نگاه کنیم، آرتور همان دام است، بخشی از دام که شجاع و جسور است و زندگی خود را برای دوستانش به خطر می اندازد. آرتور ابزار زیادی با خود حمل نمی کند و در حقیقت، خودِ اوست که انجام دهنده ی کارهاست.

incept6

سایتو (توریست)؛ در نقش کهن الگوی «پدر»:

کهن الگوی پدر، یکی از قوی ترین کهن الگوها در شکل گیری شخصیت آدمی است. «پدر» هر چه را بخواهد به دست می آورد و بر همه چیز احاطه و کنترل دارد. یعنی همان نقشی که بر عهده ی سایتو در فیلم گذارده شده است. سایتو چنان قدرتمند است که با یک تلفن ساده، قانون قضایی امریکا را دور می زند و دام را قادر می سازد تا پا در خاک امریکا بگذارد. سایتو بخش قدرت طلب شخصیت دام است. به عبارت دیگر، رییس اصلی در این میان سایتو است. در فیلم می بینیم که دام قدرت چندانی در کنترل گروهش ندارد. می بینیم که آریادنی از خواهش دام که خواسته بود تا وارد لایه های عمیق رویاهای شخصی اش نشود سرپیچی می کند. آریادنی با ورود به این لایه ها «مل» را می بیند و به قدرت او در ضمیر دام آگاه می شود. بنابراین دام چندان تسلطی بر اوضاع پیرامون خودش ندارد. در حالی که سایتو کاملن برعکس است. او هر چه را بخواهد به چنگ می آورد و می داند که چگونه این کار را بکند.

وی نه تنها دام را وامی دارد تا ایده ای را در ذهن رقیب تجاری اش وارد سازد، بلکه خود نیز در این سفر، به عنوان توریست با اعضای تیم همراه می شود. در حالی که همه ی اعضای گروه می دانند که در چنین عملیاتی، چنین نقشی چه خطراتی را می تواند در پی داشته باشد. سایتو هر چه را می خواهد به دست می آورد. بنابراین فرضیه، تیر خوردن سایتو در مراحل ابتدایی عملیات چندان عجیب و دور از ذهن نیست. دام نمی تواند این شخصیت مسلط را در درون ذهن خود تاب بیاورد و با او به مشکل برمی خورد. وی به یک کهن الگوی مادرانه ی قوی نیاز دارد تا مراقب او باشد و در عین حال از وی توقع چندانی نیز نداشته باشد. متاسفانه چنین شخصیتی در فیلم حضور ندارد و همین امر تخلیه ی روانی دام را بسیار دشوار می سازد.

Eames

ایمس (جاعل)؛ در نقش کهن الگوی «شعبده باز»:

کهن الگوی شعبده باز، فریبکار و رمزآلود است. شخصیت ایمس در فیلم از همه ی شخصیت های دیگر رمزآلودتر است. وی در زندگی واقعی جاعل است و در عالم رویا قادر به تغییر چهره است و حتا در جایی جنسیت خود را نیز تغییر می دهد. کارهایی که از خصوصیات بارز یک شعبده باز است. ایمس جنبه ای از شخصیت دام است که هنوز می تواند به اشتباهات خودش بخندد، ولی همچنین می توان او را یک فریبکار بزرگ دانست که قادر به تشخیص واقعیت از رویا نیست. شعبده باز یکی از کهن الگوهای پررنگ فیلم است که نه تنها اعضای تیم را فریب می دهد، بلکه خود دام را نیز گمراه می سازد. وی با علم به این که همه چیز خراب شده و به هم ریخته است، به دیگران این طور القا می کند که همه چیز را تحت کنترل دارد.

رویای ایمس این است که دام را در قلعه ی برفی با «سایه» رو در رو کند. در آن لحظه است که دام پی می برد که دیگر نمی تواند به خودش دروغ بگوید. این شعبده باز است که با برنامه ریزی این رویارروی، در پی بردن به این واقعیت به دام کمک کرده است. «سایه» با کشتن کهن الگوی «کودک»، به نحوی کودک درون دام را می کشد.

Robert-Fischer-Jr-In-Inception-robert-fischer-jr-21077491-852-480

رابرت فیشرِ پسر؛ در نقش کهن الگوی «کودک»:

رابرت فیشر تنها می خواهد که پدرش او را قبول داشته باشد. و همان طور که کهن الگوی کودک تعریف می شود، وی بخشی از ضمیر دام است که می خواهد به دوران معصومیت کودکی بازگردد. به یاد بیاورید که وقتی فیشر گاوصندوق را باز می کند، اولین چیزی که برمی دارد، فرفره ای است که در عکس زمان کودکی، در کنار پدرش در دست دارد. تفسیر این بخش از ضمیر دام چندان ساده نیست، چرا که دام کودک درون خود را فریب می دهد. دام هنگامی که در بار کنار فیشر نشسته است، به دروغ به او می گوید که آدم هایی که (در رویا) دور و برش می بیند، دشمنان اویند، در حالی که قضیه کاملن برعکس است. آن ها برای نجات فیشر آمده اند و این دام است که در نقش یک دزد رویا در حال انجام عملیاتی بر ضد فیشر است.

از این بخش می توان چنین برداشت کرد که دام تلاش دارد تا از این جنبه ی بی دفاع و مظلومانه ی ضمیر خویش گذر کند و تمایلی ندارد تا این معصومیت کودکانه باعث عقب نگهداشته شدنش شود. او بیشتر دوست دارد تا در نقش پدر ظاهر شود تا بتواند بر همه چیز احاطه و کنترل داشته باشد. ولی دام در صورت کشته شدن کهن الگوهایش، نمی تواند به آرامش روانی دست یابد. و بنابراین، احیای فیشر در انتهای ماموریت، به او این امکان را می دهد تا درِ گاوصندوق را باز کند. که به نحوی می توان آن را همپایه ی تولد دوباره ی دام دانست. این همان کاری است که کهن الگوی کودک بر عهده دارد. یک آغاز دوباره.

Anima

آریادنی (معمار)؛ در نقش کهن الگوی «آنیما» (زن آرمانی):

آنیما، بخش زنانه ی ضمیر مرد است (همان طور که آنیموس بخش مردانه ی ضمیر زن است). آنیما نمایانگر واقعیت وجودی مرد است، نه آن چیزی که در ظاهر نشان می دهد. این همان نقشی است که آریادنی در قبال دام در فیلم بر عهده دارد. از میان تمامی شخصیت های فیلم، آریادنی نزدیک ترین است به آن چیزی که دام می تواند باشد. توجه کنید که تمام جزئیاتی که دام به آریادنی می گوید و شرح می دهد، همان است که قصد دارد به ما، به عنوان تماشاگر، توضیح دهد. در واقع مخاطب در این فیلم، بخشی از وجود دام است. به یاد داشته باشید که ما در ذهن دام نشسته ایم و فیلم را تماشا می کنیم. آریادنی یک معمار ذهن است. یعنی همان کاری که خود دام در گذشته بدان اشتغال داشته است. پیش از آن که سایه، او را از ادامه ی کارش بازدارد.

آریادنی تنها کسی است که به همراه دام وارد لیمبو می شود. حدی که هیچ یک از دیگر کاراکترهای فیلم نمی توانند از آن عبور کنند. آریادنی کسی است که تلاش می کند تا دام را از نیمه ی تاریک وجودش رهایی بخشد و وی را به ادامه ی مسیر مجاب سازد. آریادنی می کوشد تا به دام کمک کند که دوباره «خودش» شود. مخلص کلام این که وی یک کاب جوان، با آلت جنسی زنانه است. (آریادنی همچنین نام یکی از شخصیت های اسطوره ای یونان باستان است و می توان استفاده از این نام را اشاره ای به اسطوره های آنیما و آنیموس در یونان باستان دانست که نام این کهن الگو از آن ها وام گرفته شده است. جالب است که نویسنده در عین حال که ذهن بسیار خلاقی دارد، از این نکته ی مهم، که در جهت تایید تئوری های وی نیز هست، غافل مانده است – مترجم)

michael-caine-inception

مایلز (مربی) در نقش کهن الگوی پیر فرزانه:

مایلز، پدرزن دام، پیر فرزانه ی درون اوست. این کهن الگو، در مقایسه با سایر کهن الگوهای توضیح داده شده، دارای پیچیدگی بیشتری است. پیر فرزانه، درست به مانند راه پله های مارپیچ متناقض که در فیلم نشان داده می شود، دارای تناقضاتی است. وی در عین حال که نماد فرزانگی و خردمندی است، از سویی با آنیمای درون دام رابطه ی استاد و شاگردی دارد. نمی دانم. درباره ی این یکی ذهنم بیشتر از این راه نمی دهد. شاید شما بهتر بتوانید از عهده اش بربیایید.

yusuf

یوسف (شیمیدان) در نقش «خود»:

«خود» نمایانده ی هر دو بخش خودآگاه و ناخودآگاه ذهن است. این همان نقشی است که در این ماموریت بر عهده ی یوسف گذارده شده است. وی، هم به عنوان رابطی با واقعیت عمل می کند و هم انذاردهنده ای در عالم رویاست. در نخستین لایه از رویا که گروه بدان وارد می شود، فکر می کنم که یوسف نزدیک ترین شخصیت به دام است. شخصیتی که بازتابنده ی بخشی از هر کدام از کهن الگوهای حاضر در داستان است. یوسف تنها کسی است که از وجود لیمبو خبر دارد. از سویی، دام می بایست پیش از این با آرامبخش های زیادی سر و کار می داشته است تا با همسرش وارد لیمبو شود. بنابراین این هم قرینه ی دیگری است بر این که یوسف، خودِ دام است و تمامی کهن الگوهای دیگر را در درون خویش جای داده است.

منبع: http://www.cinemablend.com/new/What-If-Inception-Were-Analyzed-By-Dream-Experts-19638.html