مروری بر بستر تاریخی فیلمهای آندره وایدا، با تاکید بر «مرد مرمرین» و «مرد آهنین»
«تاریخ را همواره فاتحان نوشته اند.» این گزاره نیز از سنخ مثلها و گفتارهای قصاری است که در جهان امروز یک به یک از اعتبار ساقط میشوند و تنها کارکردشان، زینت بخشی به دیواری حقیقی یا مجازی است، و جلب نظر آنانی که از نوک بینیشان را فراتر نمیتوانند دید و مصداقهای بیرونی را وقعی نمینهند در تاویل کلام. که اگر تاریخ را فاتحان و فقط فاتحان نوشته بودند، اکنون تصویری باژگونه داشتیم از هر آنچه که انسان را بدین ورطهای کشانیده که امروز در آن است. اساس و بنیادِ آنچه که امروز از تاریخ میدانیم و میشناسیم، نه حاصل دسترنج کاتبان و میرزابنویسان زحمتکشِ دربار و دیوان بوده است و نه ترس خوردهی تیغ تیز مغولان و داغ و درفش و سرب داغ قدرتمداران. تاریخ را امروز از دل غارها میجورند و از قعر زمین. آنجا که نقشی بر دیواری است و نعشی در گودالی.
هنر، همواره موثرترین ابزار در نقش آنتیتز روایت فاتحان و حاکمان از تاریخ بوده است. تصویر به عنوان فراگیرترین و موثرترین رسانه در برقراری ارتباط با هر قشری و جمعی و تفکری، بحرانیترین عرصهی جدال میان روایات اصلی و جعلی است. آن چیز که هنر مستقل را متمایز میکند از هنر در خدمت آرمان و مکتب و ایدئولوژیهای رنگارنگ جمعی، ماندگاری است و سندیت تاریخی از برای آیندگان. پروپاگاندای حاکمیتهای استبدادی، آن گاه که زنگار گذر زمان میپذیرد، به طنز بیشتر ماننده است تا تاریخ. و اینها همه به شرطی است که این روایت در بادی امر به طنز ماننده نباشد! دستگاه پروپاگاندای استالینیستی در دورهی معاصر، از مشهورترین این طنزپردازان است.
روایت بی کم و کاست تاریخ، دغدغهی عمدهی مشهورترین و مهمترین فیلمساز لهستانی است. آندره وایدا در دورانی زیسته و فیلم ساخته است که بستر مهمترین و بحرانیترین حوادث تاریخی لهستان بوده است. اما این همه حادثه، کارگردان تاریخ دوست لهستانی را سیراب نمیکند و وی باز تاریخ را آنقدر میکاود تا به سرچشمهها برسد. از انقلاب کبیر فرانسه آغاز میکند و به روایت سرگذشت «دانتون» مینشیند. انقلاب فرزندان خویش را میخورد و دانتون سر به گیوتین میسپارد. از پس این حوادث است که ناپُلئون قدرت را در دست میگیرد و از اینجاست که پای تاریخ لهستان نیز به قصه باز میشود. آندره وایدا با بازسازی بخشی از تاریخ نبرد میاد ناپلئون و روسیهی تزاری در فیلم پن تادئوس (محصول 1999)، به روایت مناسبات میان دو خانوادهی لهستانی در میانهی این کارزار میپردازد. وی به مورخی وظیفهشناس میماند که اصرار دارد تا روایتی که ارائه میدهد، منطبق بر شواهد تاریخی معتبر باشد. وایدا ابتدا نقاط بحرانی تاریخی را که میخواهد روایت کند در ستون فقرات فیلمنامهاش قرار میدهد و آنگاه کنش دراماتیک میان کاراکترهای فیلمش را در میانهی این نقاط بحرانی تاریخی کلید میزند. با نگاهی به کارنامهی وایدا میتوان دریافت که قصههای فیلمهایش، تنها بهانهای هستند برای نمایش و روایت تاریخی که در پسزمینهشان در حال شکلگیری است.
روایتهای سینمایی تاریخی آندره وایدا را میتوان به دو دستهی عمده تقسیم کرد. یک دسته، آثاریاند که پس از انعقاد نتایج تاریخی رخداد مورد روایت ساخته شدهاند. از این دسته، میتوان به فیلمهای «کانال»، «دانتون»، «پن تادئوس» و «کاتین» اشاره کرد. این دسته از فیلمها، به دلیل حائز بودن فاصلهی زمانی مقتضی از رخداد تاریخی، نه تنها دارای ساختار سینمایی و روایی منسجمتری هستند، بلکه از شعارزدگی نیز در آنها کمتر نشانی میتوان یافت. جذابیت بصری و کشش بیشتر مخاطب در این آثار را میتوان نتیجهی انسجام روایی دانست. البته نقش بازیهای بهتر و طبیعیتر در این فیلمها را نسبت به فیلمهای دستهی دیگر نمیتوان نادیده گرفت.
از دستهی دوم فیلمهای وایدا با کارکرد تاریخی، میتوان از دو فیلم «مرد مرمرین» و دنباله اش «مرد آهنین» نام برد. این دو فیلم به ترتیب در سالهای 1977 و 1981، و در میانهی بحرانیترین و سرنوشتسازترین شرایط تاریخ معاصر لهستان ساخته شدهاند. «مرد مرمرین» نقدی است بر دستگاه پروپاگاندای حاکم بر بلوک شرق در سالهای زمامداری استالین در شوروی سابق. «ماتئوس بیرکوت» کارگر بنایی است که سوژهی ساخت مستندی در خدمت آرمانهای جامعهی کمونیستی میشود. بیرکوت، سی هزار آجر را در یک شیفت کاری هشت ساعته روی هم میچیند و همین مستند، نردبانی میشود برای شهرت و اعتبار این کارگر. بیرکوت در همایشها سخنرانی میکند، سفیر حاکمیت در شهرهای دوردست میشود، در راهپیماییها در صف مقدم میایستد، مجسمهای مرمرین از او میسازند، و خلاصه تبدیل به عروسکی خیمه شب بازی میشود برای نمایش زندگانی شاد و «خوشبینانه»ی کارگران در سایه سار مهربانی و تدبیر «رفیق استالین»! اما آفتاب دولت بیرکوت، پس از چندی، به سان تمام همتایانش در رژیمهای خودکامه غروب میکند و تاریخ مصرفش به سر میرسد و دیگر کسی از او نامی نمیبیند و نشانی نمییابد. تا این که سالها بعد، یک دانشجوی سینما (کریستینا یاندا) تصمیم میگیرد تا این جنازهی پوسیده را از قبر بیرون بکشد و دستمایهی ساخت فیلمیاش قرار دهد برای پایاننامهی تحصیلیاش. اما در اختناق دوران کمونیسم، ساخته شدن چنین فیلمیخود جای سوال است. جدای از روال رایج رژیمهای توتالیتر در باز کردن محدود فضا هر از چند گاهی برای کاستن از فشار بالقوهی نهفته در لایههای اجتماع، بستر زمانی ساخته شدن فیلم نیز در فراهم آوردن شرایط ساخته شدنش بی تاثیر نبوده است. آندره وایدا، نسخهی اولیهی فیلمنامهی «مرد مرمرین» را در سال 1962 نوشت. یعنی حدود پانزده سال پیش از اتمام فیلم. در تمام این سالها، همان گونه که انتظار میتوان داشت، فیلمنامهی وایدا در چنبرهی سانسور گرفتار بوده است و مجالی نیافته است از برای ساخته شدن. در دسامبر 1970، در پی خیزش مدنی کارگران، در اعتراض به افزایش ناگهانی و فاحش قیمت اقلام خوراکی، لهستان وارد دورهی کوتاهی از ناآرامی میشود، که به کشته شدن دستکم 42 نفر (بنابر روایتهای رسمی) و زخمیو زندانی شدن هزاران نفر دیگر میانجامد. این خیزش کارگری، در اصل سنگ بنای خیزشهای سالهای بعد میشود، که در نهایت امر نیز به فروپاشی رژیم مورد حمایت شوروی سابق در لهستان میانجامد. پس از سرکوب خشونت بار جنبش 1970، حاکمیت که واقف به پایان نیافتن اعتراضات، هرچند با وجود آرامش ظاهری است، رضایت به اندک گشایشی، در سطح بسیار محدود در عرصهی فرهنگ میدهد. که اتمام فیلم آندره وایدا نتیجهی همین گشایش محدود است. وایدا پس از این که اجازهی ساخت فیلم را مییابد، برای روایت رنجی که در این سالها برای ساخت این فیلم برده است، و تا حدی در تقلید از شیوهی روایی «همشهری کین» اورسن ولز، تصمیم به تغییر در نحوهی روایت داستان میگیرد و سرگذشت بیرکوت را غیرمستقیم و از دیدگاه دانشجوی سینما روایت میکند. وی از این رهگذر موفق میشود تا گوشهای از کارشکنیهای دستگاههای رسمی در جریان ساخته شدن فیلمش را به نمایش بگذارد. این کارشکنیها حتا پس از اتمام فیلم وایدا نیز ادامه پیدا میکند و در نتیجهی آنها، مرد مرمرین تنها در یک سینما اجازهی اکران مییابد. اما پس از ازدحام بیسابقهی جمعیت در برابر این سینما، دولت وادار میشود تا چند سینمای دیگر را نیز به این فیلم اختصاص دهد. با وجود تمام این محدودیتها، بر اساس یک نظرسنجی، یک پنجم مردم لهستان، این فیلم را در همان چند سینما تماشا کردند. همراهی نخبگان و هنرمندان مستقل لهستانی را میتوان یکی دیگر از دلایل موفقیت فیلم و اقبال مردم بدان دانست. پس از این که «مرد مرمرین» در جشنوارهی دولتی فیلم لهستان، موفق به دریافت هیچ جایزهای نشد، انجمن منتقدان فیلم لهستان، در اعتراض به این امر، در یک حرکت نمادین، یک عدد آجر امضا شده را به عنوان نشانهای از قدردانی به آندره وایدا تقدیم کردند!
«مرد آهنین» موضعی به مراتب رادیکالتر از «مرد مرمرین» دارد و وایدا این فرصت را باز هم مدیون شرایط خاص سیاسی زمان ساخته شدن فیلم است. در اوت 1980، جنبشی در لهستان متولد میشود که پس از ده سال در 1990، پایان سیطرهی کمونیسم را بر این کشور رقم میزند. این جنبش، به رهبری لخ والسا (تکنسین برقی که در سال 1990 به مقام ریاست جمهوری لهستان رسید و نقشی کوتاه در فیلم مرد آهنین نیز بر عهده دارد) پایهگذار نخستین اتحادیهی کارگری مستقل از دولت به نام «سالیداریتی» میشود. اتحادیهای که در بدو تاسیس، ده میلیون نفر به عضویت آن درمیآیند و از این رو دارای قدرتی ورای تصور در معادلات سیاسی لهستان میگردد. آخرین تلاش کمونیستها برای ماندن در قدرت، با تصویب قانون حکومت نظام در دسامبر 1981 و سرکوب آزادیخواهان و فعالان جنبش مدنی، لهستان را وارد دوران خفقان کوتاهی میکند که تا سال 1986 ادامه مییابد. از زمان آغاز جنبش سالیداریتی (که با نام جنبش کارگران کشتی سازی گدانسک نیز شناخته میشود)، تا زمان اعلام قانون حکومت نظامی، در فرصتی شانزده ماهه، که حکومت در حال مذاکره با سران جنبش است، سانسور در لهستان به کمترین میزان خود در سالهای پس از جنگ جهانی دوم میرسد. و «مرد آهنین» با استفاده از همین فضای باز ایجاد شده، ساخته میشود. ضرباهنگ فیلم به همان شتاب زدگی رخدادهایی است که در پیرامونش در جریان است. مرد آهنین به عنوان دنبالهای بر مرد مرمرین، پرده از راز مرگ ماتئوس بیرکوت برمیدارد. بدین حیلت، وایدا گرهی را که در انتهای مرد مرمرین افکنده بود باز میکند. بیرکوت در اعتراضات سال 1970 در خیابان، به دست ماموران امنیتی، با شلیک مستقیم گلوله کشته شده است. اکنون پسر بیرکوت، که نقشش را باز «یرزی رادزیویلوویچ» بازی میکند، یکی از رهبران جنبش کارگران کشتیسازی است. این بار تیغ انتقادی وایدا تیزتر است. ماموران امنیتی حکومت، خبرنگار مزدوری را اجیر کرده اند تا مستندی «افشاگرانه» دربارهی بیرکوت پسر بسازد و او را به اصطلاح در چشم طرفدارانش رسوا کند و جماعت را از اطرافش پراکنده سازد. نکتهی جالب اینجاست که با این که فیلم در میانهی داستانی که روایت میکند ساخته شده است، وایدا تمامی تصاویر مستندگونهی فیلم را بازسازی کرده است. این در حالی است که در فیلم مرد مرمرین، جابجا از تصاویر مستند استفاده شده است. مرد آهنین اندکی از شعارزدگی مرد مرمرین فاصله گرفته است، ولی باز هم از تشتت داستانی و عدم انسجام کلیت اثر در رنج است. دو بازیگر اصلی دو فیلم، یرزی رادزیویلوویچ و کریستینا یاندا، بازیهای متفاوتی را بعد از چهار سال به نمایش گذاشتهاند. بازیها در مرد مرمرین چنان اغراق شده و تحت تاثیر شعارزدگی کلیت اثر است که گاهی تماشای آن را برای تماشاگر عذابآور میسازد. زمان طولانی فیلمها (هر کدام حدود سه ساعت) را از دیگر نقاط ضعف آنها میتوان برشمرد. به دلیل عدم وجود ظرفیتهای لازم برای جذب مخاطب در این مدت طولانی، فیلمها در برخی از دقایق به شدت ملال آور میشوند. حس عدم انسجام داستانی، میتواند یکی از پیامدهای از دست رفتن توجه و دقت مخاطب به دلیل زمان طولانی فیلمها باشد.
شرایط سیاسی نقشی انکارناپذیر در موفقیت یا برعکس عدم موفقیت آثار هنری بازی میکنند. دوران اوج فیلمسازی آندره وایدا، همزمان با سالهای اوجگیری جنگ سرد است. جبهههای شرق و غرب، هر دو، واقف به تاثیر شگرف تبلیغات و ابزار رسانهای و در راس آنها سینما، هر فرصتی را غنیمت میشمارند تا کالای فرهنگی نزدیک به کیش فکری خویش را تبلیغ کنند. هرچند که در توانمندی آندره وایدا، به عنوان یک سینماگر شکی نیست، و شاهد این مدعا را میتوان در فیلم تکاندهندهی «کاتین» جست، اما عمده موفقیت فیلمهای دورهی میانی فیلمسازی این کارگردان، تا حد زیادی مرهون همان جبههگیریهای سیاسی است، که نه الزاما معطوف به حکومتها، که وامدار جبههگیری نخبههای اجتماعی دو سمت دعواست. عمده ارزش فیلمهای وایدا را میتوان در روایت بیکموکاست تاریخ جست. آندره وایدا چندان در کامل بودن این روایت وسواس به خرج میدهد که گاهی جنبههای هنری اثر را قربانی میکند. با این که لهستان، در میان کشورهای تحت یوغ رژیم کمونیستی شوروی سابق، سرکوب به نسبت خفیفتری را تجربه کرده است، اما باز تفاوت نگرش فیلمساز در قبل و بعد از قدرتگیری لخ والسا فاحش است. نقطهی اوج کار وایدا را میتوان «کاتین» دانست. انگار که هر چقدر زمان بیشتری از رخداد تاریخی سپری شود، روایت فیلمساز از آن، نه تنها دقیقتر و مستندتر، بلکه تاثیرگذارتر است.
مسعود حقیقت ثابت