یادداشتی بر فیلم «لیلا» ساخته ی داریوش مهرجویی

محصول: 1375 (1996 میلادی) ایران

فیلمنامه: داریوش مهرجویی بر اساس داستانی از مهناز انصاریان

ژانر: درام، عاشقانه

بازیگران: لیلا حاتمی، علی مصفا، جمیله شیخی، توران مهرزاد، امیر پایور، شقایق فراهانی و …

تهیه کننده: داریوش مهرجویی

مدت نمایش: 125 دقیقه

موسیقی: کیوان جهانشاهی

فیلمبردار: محمود کلاری

جوایز: سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل زن در جشنواره ی فیلم فجر برای جمیله شیخی، دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول زن برای لیلا حاتمی در جشنواره ی فیلم فجر

دیدگاه سنتی نه تنها زن را، بلکه تمامی انسان ها را بر اساس کارکردشان طبقه بندی می کند. یعنی بر اساس کاری که از انسان برمی آید در قبال همنوعانش و نه کارکردی که خود برای خود دارد. به بیان دیگر در دیدگاه سنتی، از آن رو که انسان در قالب جامعه تعریف می شود، چنین تعریف و انتظاری چندان نیز دور از ذهن نیست. انسان از نگاه سنت همیشه از دیدگاه دیگران (جامعه) تعریف می شود. سنت روابط انسانی را بر اساس داد و ستد ارزیابی می کند. دیدگاه سنتی خودآگاه یا ناخودآگاه بر این باور است که انسان همواره بار وظیفه ای در قبال جامعه ی خویش را بر دوش دارد و تا این بار را زمین نگذارد و دین خویش را به هر نحو به جامعه ادا نکند، حائز موجودیتی عبث و کم بهاست. مرد وظیفه دارد تا بار زندگی خانواده را بر دوش بکشد و نان آور خانه باشد و در مراتب بالاتر به جامعه ی بشری خدمت کند و زن نیز وامدار عطش جامعه به تولید مثل است و ازدیاد نسلی تا باز در خدمت رشد و نمو جامعه اش قرار دهد. سنت گاه به صورت مکانیزمی عمل می کند که حتا قربانیان خود را نیز به خدمت عملی شدنش می گیرد.

همه چیز از مراسمی سنتی آغاز می شود. پخت و پز آش شله زرد نذری و آشنایی رضا  و لیلا نیز در دامن همین سنت شکل می گیرد و به ازدواج می انجامد. لیلا بچه دار نمی شود. مادرشوهری که تمنای نوه ای از تنها فرزند پسرش دارد، به لیلا فشار می آورد تا راضی اش کند به تجدید فراش شوهر. تنها به قصد بچه دار شدن. لیلا با اصرار و ابرام مادرشوهر به این کار راضی می شود. اما تناقضات ذهنی اش مانع از آن می شود تا پیامدهای تصمیمش را بپذیرد و بار آن را تا انتها بر دوش بکشد.

لیلا خود نیز به عدم کارکردش باور دارد. تنها مشکلش ناهمخوانی این باور با جنبه هایی از سرشت زنانه است. جنبه هایی سرکوب شده از احساسات زنانه که در دوران سست شدن بنیادهای سفت و سخت سنت، مجال بروز می یابد و زن را در موقعیتی دشوار و پرتناقض قرار می دهد. وی از سویی خانواده ی مرد را محق می بیند که صاحب اولاد شوند و از سویی نمی تواند میان این خواسته ی خانواده ی مرد و احساسات درونی اش تعادلی برقرار کند و سرانجامش به نوعی جنون می رسد. از دیدگاه کارکرد محوری سنت، نه تنها زن که تمام انسان ها به نحوی قربانی می شوند. مادر رضا برای فرزند خود نیز کارکردی قائل است و باور دارد که فرزند پسر را وظیفه ای نیست جز امتداد نسل خانواده. بنابراین رضا نیز خود قربانی دیدگاه کارکرد محور می شود.

«عروس آتش» (1378) ساخته ی خسرو سینایی، به شیوه ی عریان تری قربانی شدن مرد و زن در چنبره ی سنت را به تصویر می کشد. آنجا که فرحان (حمید فرخ نژاد) در انتهای فیلم خود از سلطه گری بیرحمانه ی سنت گلایه می کند و اعتراف می کند: «مرد عشیره بودن هم سخت است».

نگاه سنتی به ساختار خانواده دایر بر اعتقاد به لزوم وجود کارکردهای فیزیکی و خروجی های ملموس است. هم از این روست که دوست داشتن و دوست داشته شدن و ازدواج بر مبنای عشق از دیدگاه سنت گنگ و نامفهوم است. دهه ی 70 در ایران اوج دوران گذار جامعه به سمت مدرنیته است. همه گیر شدن فناوری های نو، خروج مباحث حقوق زنان و اقلیت ها از جمع خواص و راه یافتن آن به سطح جامعه، تعریف مفاهیمی نوین در عرصه های سیاسی و اجتماعی ایران به تبع دوران درخشان اصلاحات، خروج روز افزون زنان از فضای خانه ها و ورود به بازار کار (در بادی امر به سبب نیاز اقتصادی خانواده)، آغاز پیشی گرفتن زنان از مردان در تسخیر کرسی های دانشگاه ها و پذیرفته شدن زن به عنوان عنصری اصلی و محوری و نه نمایشی در بازار کار همگی تحولی را در سطح جامعه موجب شدند که لزوم تغییر را بر ساختار خانواده نیز تحمیل می کردند. مفهوم ازدواج با عشق و علاقه نیز هرچند که شاید در داستان ها و فیلم ها اینگونه نموده شود که از دیرباز وجود داشته است، اما پدیده ای مدرن است که هنوز در بسیاری از جوامع در حال دست و پنجه نرم کردن با باورهای سنتی و قیم مآبانه و نصیحت محور آدم های قدیمی تر است.

رضا و لیلا در میانه ی باورهای سنتی و جدید قرار دارند و گاه خود نمی دانند که باید طرف کدامیک را بگیرند. هنوز تعریف و معیاری در ذهن ندارند تا سنگ محکی باشد برای دریافت حقیقت و اختیار تصمیمی راهگشا بر موقعیتی که هر دو در آن گرفتار شده اند. رضا ادعا می کند که لیلا را به خاطر خودش دوست دارد و این ادعا بارها و بارها در طول فیلم در قالب جملات مختلف از زبان وی بیان می شود. اما در این میان مشکلی وجود دارد. دلداری های رضا آنقدر سطحی و سست است که نه تنها سکینه ی قلبی برای لیلا نیست، بلکه حتا رنج و عذاب وی را افزون می کند. شخصیت رضا چندان در فیلمنامه مورد کندوکاو قرار نگرفته است و تماشاگر آشنایی اندکی با این شخصیت دارد. از سویی لیلا نیز هیچ گاه درباره ی اصالت دلداری های شوهرش قضاوتی نمی کند و مخاطب درنمی یابد که آیا حرف های رضا برای لیلا باورپذیر است و یا خیر. این نقیصه را می توان از رویکردی دیگر نیز نگریست. بیشتر فیلم های مهرجویی ساختاری شخصیت محور دارند تا داستان محور. هم از این روست که وی برای عنوان فیلم هایش نام شخصیت های اصلی را برمی گزیند. هامون، سارا، لیلا، پری، بانو، بمانی، علی سنتوری و … همگی نمایانگر موقعیتی هستند که شخصیت های خاص داستان را به چالش گرفته اند و از وی تمنای واکنشی درخور دارند. واکنشی که خاص آن نوع شخصیت است. شخصیتی که در فیلم های مهرجویی به خوبی ساخته و پرداخته می شود. تیپ مادرشوهر خودخواه در این فیلم به دلیل بازی درخشان زنده یاد جمیله شیخی بسیار پررنگ تر از حد معمول جلوه می کند و شیخی با بازی قدرتند خویش به خوبی ذهنیات کارگردان در باب تسلط و سیطره ی بی چون و چرای سنت در فیلم را عینیت بخشیده است.

با توجه به اقتباسی بودن بیشتر آثار مهرجویی، در این اثر نیز مدیوم ادبیات به خوبی با زبان سینما به تصویر کشیده شده است. تنها در برخی از سکانس ها و با توجه به بازی خوب شخصیت ها از جمله لیلا حاتمی، گاهی نریشن های روی تصویر اضافی به نظر می رسند. به ویژه در سکانس هایی که کارگردان با کلوزآپ های به جا از صورت لیلا و همچنین بازیگر با بازی خوب صورت، احساساتش را به راحتی و بدون نیاز به کلمات به تماشاگر منتقل می کند. از نمونه های این سکانس ها می توان به سکانسی اشاره کرد که رضا لیلا را در کنار خیابان پیاده می کند تا به خواستگاری برود. شاید بهتر بود که تصور احساس لیلا در این لحظه به تماشاگر واگذار می شد تا این که از زبان خود او بیان شود.

نکته سنجی نویسنده ی داستان و کارگردان اثر در این فیلم را باید بیشتر حول جابجایی نقش ها به شیوه ای متناقض گونه در راه پیشبرد اهداف جامعه ی مردسالار ارزیابی کرد. خانواده ی رضا خانواده ای زن سالار است. اما این زن سالاری در چهارچوب خانواده در خدمت سنت مردسالارانه قرار گرفته است. مادر رضا با این که خود زن است، اما نهایت کارکرد یک زن را در آن می بیند که تولید نسل کند و فرزند پسر به دنیا بیاورد. یعنی در عمل باعث پدید آمدن مردی دیگر شود! خواهران رضا نماینده ی طبقه ای از جامعه هستند که طغیان علیه نظام سنتی را پایه گذاری می کنند. در عمل نقش «خواهرشوهر» در نظام سنتی و چهارچوب های شکل گرفته در ذهن تمشاگر چنان نیست که در فیلم دیده می شود. چرا که آنان تمایل دارند تا از قالب نقش سنتی خویش در نظام خانواده خارج شوند و موقعیت رقت بار لیلا، آینه ای در برابر آنان است که آینده ی اسف بار خود را در آن نظاره می کنند و از این رو تلاش می کنند تا با طرفداری از لیلا، سرنوشت همنسلان و همجنسان خود را به گونه ای دیگر رقم بزنند. پدر رضا نیز البته با دیدگاهی متفاوت در مسیر آنان قرار گرفته است.

با تمامی این اوصاف شاید شیوه ی پایان بندی اثر چندان با روح حاکم بر آن سازگار نیست و به گونه ای متناقض می نماید. کارگردان برای نشان دادن فلک زدگی و درماندگی مرد، یخچال خالی از غذا و خانه ی به هم ریخته ی او را نشان می دهد و انگار که کارگردان خود نیز به کارکرد زن به عنوان آشپز و نظافتچی خانه قائل است که با نبودش در خانه، تنها مشکلاتی که گریبانگیر مرد می شود و قابل نمایش و ملموس است، همین هاست. دیدگاه متناقض گونه ی کارگردان در پایان خوش اثر نیز جلوه می کند. آنجا که همه چیز به خوبی و خوشی پایان می پذیرد و عشاق قصه باز به یکدیگر می رسند و همه چیز ختم به خیر می شود. باید گفت که اگر هدف خالق اثر از ساختن چنین فیلمی و روایت چنین داستانی، پرداختن به یکی از معضلات جامعه ی سنت زده ی ایران و نشان دادن یکی از آسیب های اجتماعی رایج بوده است، چه اصراری است که فیلم با پایانی خوش به اتمام برسد؟ حتا لازمه ی چنین اثری پایانی تلخ و یا دستکم باز است تا ذهن تماشاگر را به چالش بگیرد و طرح سوال کند. هر چند که در صدد ارائه ی پاسخی به سوال هایش برنیاید.

«لیلا» فیلمی است که به یک دوره ی تاریخی خاص از جامعه ی ایران می پردازد و شاید خیلی از عناصر استفاده شده در اثر، چندان از دید تماشاگر امروز قابل لمس نباشد. به عنوان نمونه می توان به صدای علیرضا افتخاری در جای جای فیلم اشاره کرد که تنها محرک کارگردان برای این کار را می توان به محبوبیت افتخاری در آن دوره ی خاص و به گونه ای تحت تاثیر قرار دادن عاطفی بیننده دانست. بلافاصله پس از اکران این فیلم دوره ای جدید در تاریخ اجتماعی ایران آغاز شد که تاثیراتش در زمینه ی تغییر نگرش اجتماع به جایگاه زن و کارکرد خانواده بازگشت ناپذیرند. شاید در دوره ای طولانی از تاریخ جامعه ی ایران، می شد شخصیت های مشابه لیلا را به عنوان زنی تسلیم و سربراه و راضی به رضای بزرگترها و «ایثارگر» به تماشاگر قبولاند. اما امروزه با تمام مشکلات و پسماندهای سنت های واپسگرا و قیدوبندهای موجود جامعه ی مردسالار، حال چنان است که زنان در بیشتر مواقع در صفوف پیشروی حرکت های اجتماعی قرار دارند و جامعه را به سوی آینده ای بهتر رهبری می کنند و از این مهم تر، لیاقت خود را نیز در این رهبری به اثبات و تایید همگان رسانیده اند.

نویسنده: مسعود حقیقت ثابت

دیدگاه‌ها
  1. قاصدک وحشی می‌گوید:

    نقد جالبی است. برای من کتمان خود و زیر پا گئاشتن خود برای راضی و خوش حال کردن دیگران تا جایی که لیلا خودش هم تاب نمی آورد خیلی پر رنگ و پر درد بود. نگاه شما برایم جالب بود. فقط من تا آخرین لحظه فیلم مطمئن نبودم که این دو به هم برگشتند یا نه. این که رضا به پای لیلا نشست و صبر کرد، بریم قشنگ بود ولی از آخرین جمله لیلا نتوانستم برداشت کنم که به رضا برمی گردد یا نه. آن جا که می گوید «اگر روزی برای باران تعریف «کنند»» که آمدنش به این دنیا به خاطر اصرارهای مادر جان بوده. این که از فعل جمع غایب استفاده می کند، نوعی ابعام برای من به جا می گذارد که برمی گردد یا نه.

بیان دیدگاه